Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . (دوباره) انداختن
2 . احیا کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
relancer
/ʀ(ə)lɑ̃se/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: relancé]
[حالت وصفی: relançant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
(دوباره) انداختن
دوباره پرتاب کردن
1.Il a relancé la balle plusieurs fois à son chien.
1. او چندین بار توپ را برای سگش انداخت.
2.Le joueur de tennis relance la balle.
2. بازیکن تنیس توپ را دوباره پرتاب میکند.
2
احیا کردن
دوباره زنده کردن
1.Cette mesure vise à relancer l'économie.
1. این اقدام قصد دارد اقتصاد را احیا کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
relance
relais
rejouer
rejoindre
rejeton
relater
relatif
relatif à
relation
relation amoureuse
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان