[فعل]

relancer

/ʀ(ə)lɑ̃se/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: relancé] [حالت وصفی: relançant] [فعل کمکی: avoir ]

1 (دوباره) انداختن دوباره پرتاب کردن

  • 1.Il a relancé la balle plusieurs fois à son chien.
    1. او چندین بار توپ را برای سگش انداخت.
  • 2.Le joueur de tennis relance la balle.
    2. بازیکن تنیس توپ را دوباره پرتاب می‌کند.

2 احیا کردن دوباره زنده کردن

  • 1.Cette mesure vise à relancer l'économie.
    1. این اقدام قصد دارد اقتصاد را احیا کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان