[اسم]

la remontée

/ʀ(ə)mɔ̃te/
قابل شمارش مونث

1 بالا آمدن بالا آوردن

  • 1.La remontée du fond de la grotte a été longue et difficile.
    1. بالا آمدن از اعماق غار، طولانی و سخت بود.
  • 2.La remontée du seau du fond du puits a été difficile.
    2. بالا آوردن سطل از عمق چاه سخت بود.

2 تله‌اسکی

  • 1.Prenez la remontée jusqu'au sommet.
    1. تا قله تله‌اسکی سوار شوید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان