[فعل]

remuer

/ʁəmye/
فعل گذرا
[گذشته کامل: remué] [حالت وصفی: remuant] [فعل کمکی: avoir ]

1 هم زدن قاطی کردن

remuer quelque chose
چیزی را هم زدن
  • 1. Avec la cuillère, il remue le sucre dans son café.
    1. با قاشق او شکر را در قهوه‌اش هم می‌زند.
  • 2. Le cuisinier remuait la soupe avec une cuillère en bois.
    2. آشپز سوپ را با یک قاشق چوبی هم میزد.

2 حرکت دادن تکان دادن

مترادف و متضاد bouger
remuer quelque chose
چیزی را تکان دادن
  • 1. Arrête de remuer ta chaise !
    1. انقدر صندلیت را تکان نده.
  • 2. Remuer les lèvres
    2. لب‌ها را تکان دادن

3 منقلب کردن از این رو به آن رو کردن

مترادف و متضاد bouleverser
remuer quelqu'un
کسی را منقلب کردن
  • 1. Avocat qui remue son auditoire.
    1. وکیلی که شنوندگان را منقلب می‌کند.
  • 2. Ce discours a remué l'assistance.
    2. این سخنرانی، دستیار را منقلب کرد.

4 تکان خوردن جنبیدن

  • 1.Elle remue beaucoup lorsqu'elle dort.
    1. وقتی می‌خوابد خیلی تکان می‌خورد.
  • 2.Femme enceinte qui sent son enfant remuer.
    2. زنی حامله که حس می‌کند بچه‌اش تکان می‌خورد.
  • 3.Il ne peut rester sans remuer.
    3. نمی‌تواند بدون تکان نخوردن باقی بماند.
  • 4.Un oiseau blessé qui remue encore.
    4. پرنده‌ای زخمی که هنوز تکان می‌خورد.

5 خود را تکان دادن تکان خوردن، جنبیدن (se remuer)

  • 1.Allons, remue-toi !
    1. یالا، خودت را تکان بده.

6 دست به کار شدن تلاش کردن (se remuer)

  • 1.L'Italie ne remua pas seule; toutes les nations tributaires avaient pris les armes.
    1. ایتالیا به تنهایی دست به کار نشد، همه ملت‌‌های وابسته اسلحه به دست شدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان