[صفت]

renfermé

/ʀɑ̃fɛʀme/
قابل مقایسه
[حالت مونث: renfermé] [جمع مونث: renfermée] [جمع مذکر: renfermés]

1 تودار

  • 1.Après la mort de sa femme, il est devenu très renfermé.
    1. پس از مرگ زنش، او خیلی تودار شد.
[اسم]

le renfermé

/ʀɑ̃fɛʀme/
قابل شمارش مذکر

2 بوی کهنگی بوی نا

  • 1.Ouvre-moi cette fenêtre, cette chambre sent le renfermé.
    1. این پنجره را برایم باز کن، این اتاق بوی کهنگی می‌دهد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان