[فعل]

renflouer

/ʁɑ̃flue/
فعل گذرا و ناگذر

1 دوباره به آب انداختن

2 (از نظر مالی) احیا کردن از ورشکستگی رهانیدن

  • 1.L'Europe ne peut pas renflouer la Grèce.
    1. اروپا نمی‌تواند یونان را از ورشکستگی برهاند.
  • 2.Sa famille l'aide à renflouer son entreprise.
    2. خانواده‌اش به او کمک می‌کنند شرکتش را (از نظر مالی) احیا کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان