[اسم]

le respect

/ʀɛspɛ/
قابل شمارش مذکر

1 احترام

  • 1.Elle traite toujours les gens avec respect et courtoisie.
    1. او همیشه با ادب و احترام با مردم رفتار می‌کند.
  • 2.Il n'a jamais eu beaucoup de respect pour les traditions.
    2. او هیچ‌وقت احترام زیادی برای سنت‌ها قائل نبوده است.

2 رعایت توجه

  • 1.Le respect des droits de l'homme est important.
    1. رعایت حقوق بشر مهم است.
  • 2.Le respect des règles de sécurité est contrôlé par deux salariés.
    2. رعایت قوانین امنیتی توسط دو مامور کنترل می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان