Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . احترام گذاشتن
2 . به خود احترام گذاشتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
respecter
/ʀɛspɛkte/
فعل گذرا
[گذشته کامل: respecté]
[حالت وصفی: respectant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
احترام گذاشتن
رعایت کردن
respecter quelqu'un
به کسی احترام گذاشتن
Tout le monde le respecte.
همه به او احترام میگذارند.
respecter quelque chose
چیزی را رعایت کردن
1. Les enfants doivent apprendre à respecter les règles.
1. بچهها باید یاد بگیرند قوانین را رعایت کنند.
2. Tout le monde doit respecter la loi.
2. همه باید قانون را رعایت کنند.
2
به خود احترام گذاشتن
(se respecter)
1.Une personne qui se respecte n'aurait pas agi ainsi.
1. کسی که به خودش احترام میگذارد نباید اینطور رفتار کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
respectable
respectabilité
respect mutuel
respect
rescousse
respecter le rythme de sommeil
respectif
respectivement
respectueux
respirable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان