Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . تنفس
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la respiration
/ʀɛspiʀasjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
تنفس
نفس کشیدن
1.Le diaphragme déclenche la respiration.
1. دیافراگم تنفس را به جریان میاندازد.
2.Les bons athlètes savent contrôler leur respiration.
2. ورزشکاران خوب [حرفهای] بلد هستند تنفسشان را کنترل کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
respirable
respectueux
respectivement
respectif
respecter le rythme de sommeil
respiratoire
respirer
resplendir
resplendissant
responsabiliser
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان