[فعل]

ronchonner

/ʀɔ̃ʃɔne/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: ronchonné] [حالت وصفی: ronchonnant] [فعل کمکی: avoir ]

1 غر زدن نق زدن

مترادف و متضاد rouspéter
  • 1.Comme il se faisait encore disputer, il partit en ronchonnant.
    1. او به دلیل اینکه باز هم بحث کرده بود، در حال غر زدن رفت.
  • 2.Mon fils ronchonne quand je lui sers des légumes.
    2. پسرم نق می‌زند وقتی برایش سبزیجات سرو می‌کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان