[اسم]

la saga

/saga/
قابل شمارش مونث

1 سرگذشت‌ نامه حماسه، روایت حماسی منثور

  • 1.J'aime lire de vieilles sagas sur des rois.
    1. من دوست دارم حماسه‌های کهن راجع به پادشاهان را بخوانم.
  • 2.Le grand-père racontait des sagas au coin du feu à ses petits enfants.
    2. پدربزرگ برای نوه‌هایش در کنار آتش سرگذشت‌ نامه تعریف می‌کرد.

2 افسانه

  • 1.Cette saga célèbre raconte les aventures d'un héros mythique.
    1. این افسانه مشهور ماجراهای یک قهرمان اسطوره‌ای را روایت می‌کند.
  • 2.Sagas islandaises.
    2. افسانه‌های ایسلندی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان