[اسم]

le saignement

/sɛɲmɑ̃/
قابل شمارش مذکر

1 خون‌ریزی

  • 1.Clovis a souvent des saignements de nez.
    1. "کلویس" اغلب خونریزی بینی دارد.
  • 2.Le médecin a appliqué une compresse pour arrêter le saignement.
    2. پزشک برای بند آوردن خونریزی یک کمپرس گذاشته است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان