[فعل]

sauter

/sote/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: sauté] [حالت وصفی: sautant] [فعل کمکی: avoir ]

1 پریدن

مترادف و متضاد bondir
  • 1.L'image de télévision saute.
    1. تصویر تلویزیون پرید.
  • 2.La plomb a sauté.
    2. فیوز پرید.
sauter dans/hors de... quelque chose
توی/بیرون از... چیزی پریدن
  • 1. Il a sauté dans un taxi.
    1. او پرید توی تاکسی.
  • 2. Le lapin saute hors de sa cage.
    2. خرگوش به بیرون از قفسش می‌پرد.
sauter par-dessus quelque chose
از بالای چیزی پریدن
  • Nous avons sauté par-dessus la barrière.
    ما از بالای مانع پریدیم.
sauter par la fenêtre
از پنجره پریدن
sauter en parachute
با چتر پریدن
sauter de joie
از خوشحالی پریدن
sauter à cloche-pied
روی یک پا پریدن
sauter à la corde
از روی طناب پریدن [طناب زدن]
Sauter d'un sujet à l'autre
از موضوعی به موضوع دیگر پریدن

2 تفت دادن

sauter quelque chose
چیزی را تفت دادن
  • J'ai sauté les légumes.
    من سبزیجات را تفت دادم.

3 از (چیزی) رد شدن از روی (چیزی) رد شدن

مترادف و متضاد franchir
Sauter un obstacle/le mur...
از مانعی/دیواری... رد شدن

4 جا انداختن از نظر انداختن

مترادف و متضاد omettre
Sauter un mot/un passage...
کلمه‌ای/پاراگرافی... را جا انداختن
  • Dans un roman il faut ne rien omettre, ne rien sauter.
    در خواندن یک رمان نباید چیزی را حذف کرد و چیزی را جا انداخت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان