Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . مراقبت کردن
2 . درمان شدن (بیماری)
3 . درمان کردن
4 . بهتر کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
soigner
/swaɲe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: soigné]
[حالت وصفی: soignant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
مراقبت کردن
پرستاری کردن
مترادف و متضاد
choyer
entretenir
gâter
soigner quelqu'un
از کسی پرستاری کردن
1. Je n'ai personne pour me soigner.
1. کسی نیست مرا پرستاری کند.
2. On est en train de soigner notre père.
2. در حال مراقبت از پدرمان هستیم.
2
درمان شدن (بیماری)
(se soigner)
مترادف و متضاد
rétablir
se guérir
se soigner aisément/régulièrement/bien...
بهراحتی/بهتدریج/خوب... درمان شدن
1. Elle se soigne souvent avec les plantes.
1. او اغلب با گیاهان درمان میشود.
2. Maintenant, l'acné se soigne très bien.
2. اکنون آکنه بسیار خوب درمان میشود.
3
درمان کردن
مداوا کردن
مترادف و متضاد
traiter
soigner un malade/une maladie...
بیمار/بیماری را... درمان کردن
1. Il paraît que ce médicament soigne le rhume.
1. به نظر میرسد که این دارو سرماخوردگی را درمان میکند.
2. Ils n'ont pas assez de médicaments pour soigner les enfants atteints de ce virus.
2. آنها داروی کافی ندارند برای درمان آن کودکی که به ویروس مبتلا شده.
3. Le médecin soigne ses patients grâce à l'acupuncture.
3. پزشک بیمارانش را به کمک طب سوزنی درمان میکند.
4
بهتر کردن
بهبود دادن، بهبود بخشیدن به
مترادف و متضاد
parfaire
peaufiner
soigner un travail/des détails/une écriture...
کاری/جزئیاتی/نوشتهای... را بهتر کردن
Vous devriez soigner votre écriture.
میبایستی نوشتهاتان را بهبود میبخشیدید.
تصاویر
کلمات نزدیک
soignant
soif
soierie
soie
soi-même
soigneusement
soigneux
soigné
soin
soins prénatals
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان