Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . زمین
2 . سرزمین
3 . کف
4 . سُل (موسیقی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
le sol
/sɔl/
قابل شمارش
مذکر
1
زمین
مترادف و متضاد
dehors
terre
1.Ce matin, le sol était couvert de neige.
1. امروز صبح، زمین پوشیده از برف بود.
sur un sol
روی زمین
L'appareil doit être placé sur un sol plat.
دستگاه باید روی زمین صاف کار گذاشته شود.
2
سرزمین
خاک
مترادف و متضاد
patrie
pays
terrain
terre
territoire
sur le sol français/allemand...
در خاک فرانسه/آلمان...
Tu peux habiter sur le sol français.
تو میتوانی در خاک فرانسه زندگی کنی.
un sol argileux
خاک رسی
sol natal
سرزمین مادری
Son sol natal lui manque beaucoup.
دلش برای سرزمین مادریاش خیلی تنگ میشود.
دقت کنید که «خاک» در هر دو معنای استعارهای و حقیقی آن در این معنی به کار میرود.
3
کف
زمین
مترادف و متضاد
planche
plafond
toit
1.Ce produit est parfait pour nettoyer le sol.
1. این محصول برای تمیزکردن کف (زمین) عالی است.
un sol carrelé
کف کاشیشده
Le sol est recouvert de larges dalles.
کف (زمین) با کاشیهای بزرگ پوشیده شده است.
4
سُل (موسیقی)
la clé de sol
کلید سُل
تصاویر
کلمات نزدیک
soja
soixantième
soixante-dixième
soixante-dix
soixante
solaire
soldat
solde
solder
solderie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان