[اسم]

le sol

/sɔl/
قابل شمارش مذکر

1 زمین

مترادف و متضاد dehors terre
  • 1.Ce matin, le sol était couvert de neige.
    1. امروز صبح، زمین پوشیده از برف بود.
sur un sol
روی زمین
  • L'appareil doit être placé sur un sol plat.
    دستگاه باید روی زمین صاف کار گذاشته شود.

2 سرزمین خاک

مترادف و متضاد patrie pays terrain terre territoire
sur le sol français/allemand...
در خاک فرانسه/آلمان...
  • Tu peux habiter sur le sol français.
    تو می‌توانی در خاک فرانسه زندگی کنی.
un sol argileux
خاک رسی
sol natal
سرزمین مادری
  • Son sol natal lui manque beaucoup.
    دلش برای سرزمین مادری‌اش خیلی تنگ می‌شود.
دقت کنید که «خاک» در هر دو معنای استعاره‌ای و حقیقی آن در این معنی به کار می‌رود.

3 کف زمین

مترادف و متضاد planche plafond toit
  • 1.Ce produit est parfait pour nettoyer le sol.
    1. این محصول برای تمیزکردن کف (زمین) عالی است.
un sol carrelé
کف کاشی‌شده
  • Le sol est recouvert de larges dalles.
    کف (زمین) با کاشی‌های بزرگ پوشیده شده است.

4 سُل (موسیقی)

la clé de sol
کلید سُل
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان