[فعل]

solliciter

/sɔlisitˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: sollicité] [حالت وصفی: sollicitant] [فعل کمکی: avoir ]

1 درخواست کردن تمنا کردن، تقاضا کردن

مترادف و متضاد réclamer
solliciter quelqu'un (de faire) quelque chose
از کسی تمنای (انجام) کاری را داشتن
  • Je suis venu solliciter une entrevue.
    آمده‌ام تا تقاضای یک مصاحبه بکنم.
solliciter une aide/solliciter une faveur
درخواست کمک کردن/خواهشی کردن

2 التماس کردن گدایی کردن

solliciter quelqu'un
از کسی گدایی کردن
  • Depuis qu'il a gagné au Loto, on le sollicite beaucoup.
    از وقتی که در لاتاری برنده شد زیاد ازش گدایی می‌کنیم.

3 دنبال (چیزی) گشتن جستجو کردن

solliciter un emploi
دنبال کار گشتن

4 جلب کردن (توجه و ...)

sollicite la curiosité/l'attention....
کنجکاوی/توجه... را جلب کردن
  • 1. Dans cette ville, tout sollicite la curiosité.
    1. در این شهر، همه چیز کنجکاوی را جلب می‌کند.
  • 2. Solliciter l'attention de quelqu'un par des signes
    2. با علایمی توجه کسی را جلب کردن
  • 3. Solliciter une audience
    3. توجه مخاطبی را جلب کردن

5 وسوسه کردن اغوا کردن، تحریک کردن

old use
solliciter quelqu'un
کسی را تحریک کردن
  • Les plaisirs qui nous sollicitent.
    لذایذی که ما را تحریک می‌کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان