Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . درخواست کردن
2 . التماس کردن
3 . دنبال (چیزی) گشتن
4 . جلب کردن (توجه و ...)
5 . وسوسه کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
solliciter
/sɔlisitˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: sollicité]
[حالت وصفی: sollicitant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
درخواست کردن
تمنا کردن، تقاضا کردن
مترادف و متضاد
réclamer
solliciter quelqu'un (de faire) quelque chose
از کسی تمنای (انجام) کاری را داشتن
Je suis venu solliciter une entrevue.
آمدهام تا تقاضای یک مصاحبه بکنم.
solliciter une aide/solliciter une faveur
درخواست کمک کردن/خواهشی کردن
2
التماس کردن
گدایی کردن
solliciter quelqu'un
از کسی گدایی کردن
Depuis qu'il a gagné au Loto, on le sollicite beaucoup.
از وقتی که در لاتاری برنده شد زیاد ازش گدایی میکنیم.
3
دنبال (چیزی) گشتن
جستجو کردن
solliciter un emploi
دنبال کار گشتن
4
جلب کردن (توجه و ...)
sollicite la curiosité/l'attention....
کنجکاوی/توجه... را جلب کردن
1. Dans cette ville, tout sollicite la curiosité.
1. در این شهر، همه چیز کنجکاوی را جلب میکند.
2. Solliciter l'attention de quelqu'un par des signes
2. با علایمی توجه کسی را جلب کردن
3. Solliciter une audience
3. توجه مخاطبی را جلب کردن
5
وسوسه کردن
اغوا کردن، تحریک کردن
old use
solliciter quelqu'un
کسی را تحریک کردن
Les plaisirs qui nous sollicitent.
لذایذی که ما را تحریک میکنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
sollicitation
solitude
solitaire
soliste
soliloque
sollicitude
solo
solstice
soluble
solution
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان