[صفت]

sourd

/suʀ/
قابل مقایسه
[حالت مونث: sourde] [جمع مونث: sourdes] [جمع مذکر: sourds]

1 ناشنوا کر

  • 1.Beethoven a composé ses symphonies quand il était sourd.
    1. "بتهون" هنگامی که ناشنوا بوده سمفونی‌هایش را ساخته است.
  • 2.Je communique en langue des signes avec mon frère sourd.
    2. من با زبان اشاره با برادر ناشنوایم ارتباط برقرار می‌کنم.

2 (صدای) گرفته خفه

  • 1.J'ai entendu un bruit sourd.
    1. من صدای گرفته‌ای شنیدم.
  • 2.Le livre a fait un bruit sourd en tombant au sol.
    2. کتاب به هنگام افتادن روی زمین صدای خفه‌ای ایجاد کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان