[فعل]

soustraire

/sustʁˈɛʁ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: soustrait] [حالت وصفی: soustrayant] [فعل کمکی: avoir ]

1 کم کردن کسر کردن، تفریق کردن

  • 1.De cette somme nous devons soustraire nos frais généraux.
    1. از این مبلغ ما باید هزینه‌‌های کلی‌مان را کم کنیم.

2 از چنگ (کسی) درآوردن ربودن، سرقت کردن

  • 1.soustraire leur pensée à la curiosité
    1. افکار آنها را با کنجکاوی از چنگشان درآوردن

3 خلاص کردن نجات دادن

  • 1.Soustraire qqn de ses problèmes
    1. کسی را از مشکلاتش خلاص کردن

4 خود را خلاص کردن خود را نجات دادن (se soustraire)

  • 1.Se soustraire à un devoir
    1. خود را از زیر بار تکلیفی خلاص کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان