[فعل]

supporter

/sypɔʀte/
فعل گذرا
[گذشته کامل: supporté] [حالت وصفی: supportant] [فعل کمکی: avoir ]

1 تحمل کردن تاب آوردن، نگه داشتن

supporter quelque chose
چیزی را تحمل کردن
  • 1. Ce câble peut supporter jusqu'à 10 tonnes.
    1. این کابل میتواند تا ده تن (وزن) را تحمل کند.
  • 2. Je ne peux plus supporter votre vue.
    2. دیگر نمی توانم نگرش شما را تحمل کنم.
  • 3. Les modèles génétiques doivent pouvoir supporter une telle union.
    3. مدلهای ژنتیکی باید قادر باشند چنین پیوندی را نگه دارند [تحمل کنند].

2 همدیگر را تحمل کردن خود را تحمل کردن (se supporter)

  • 1.Il ne se supporte plus avec sa moustache.
    1. دیگر خودش را با سبیل تحمل نمی‌کند.
  • 2.Ils se sont séparés parce qu'ils ne se supportaient plus.
    2. آنها از هم جدا شدند چون همدیگر را تحمل نمی‌کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان