[اسم]

la tapisserie

/tapisʀi/
قابل شمارش مونث

1 قالی بافی

  • 1.Elle suit le canevas avec attention pour exécuter la tapisserie.
    1. او برای انجام عمل قالی بافی با دقت طرح اولیه را دنبال می‌کند.
  • 2.Je parlais de la tapisserie, en fait.
    2. در واقع من از قالی بافی حرف میزدم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان