[فعل]

tortiller

/tɔʁtijˈe/
فعل گذرا و ناگذر

1 چلاندن

2 قر دادن چرخاندن

  • 1.Je restai debout au milieu de la place, en tortillant mon chapeau entre mes doigts.
    1. وسط میدان ایستاده بودم و کلاهم را بین انگشتانم قر می‌دادم.

3 تکان دادن جنباندن

  • 1.Danser en tortillant des fesses
    1. با تکان دادن کفل‌ها رقصیدن

4 پیچ و تاب خوردن به خود پیچیدن (se tortiller)

  • 1.Se tortiller comme un ver
    1. مثل کرمی به خود پیچیدن

5 به دور (چیزی) پیچیدن (se tortiller)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان