Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . خیانت کردن
2 . آشکار شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
trahir
/tʀaiʀ/
فعل گذرا
[گذشته کامل: trahi]
[حالت وصفی: trahissant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
خیانت کردن
1.Je ne trahirai jamais la confiance de mon meilleur ami.
1. من هیچگاه به اعتماد بهترین دوستم خیانت نخواهم کرد.
2.Nous avions confiance en vous, vous nous avez trahis.
2. ما به شما اعتماد داشتیم، شما به ما خیانت کردید.
2
آشکار شدن
نشان دادن
1.Elle a trahi l'émotion qu'elle ressentait.
1. احساسی را که تجربه کرد نشان داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
tragédien
tragédie
tragiquement
tragique
trafiquer
trahison
train
train(-)train
train-train
traire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان