[اسم]

la transaction

/tʀɑ̃zaksjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 معامله

  • 1.Cette méthode facilite les transactions internationales.
    1. این روش معاملات بین‌المللی را تسهیل می‌بخشد.
  • 2.La bonne santé de la Bourse se mesure au nombre de transactions.
    2. سلامت بازار بورس با تعداد معاملات اندازه‌گیری می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان