[اسم]

le traquenard

/tʀaknaʀ/
قابل شمارش مذکر

1 دام تله

  • 1.Il est tombé dans un traquenard.
    1. او به دام افتاده است.
  • 2.La police a monté un traquenard pour attraper le voleur.
    2. پلیس برای گرفتن دزد دامی پهن کرده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان