1.Il aurait pu inventer une histoire à dormir debout, mais au lieu de ça, il a dit la vérité.
1.
او میتوانست یک داستان بیمحتوا از خودش درآورد، اما به جای این او حقیقت را گفت.
2.Votre père m'a raconté une histoire à dormir debout.
2.
پدر شما برایم یک داستان بیمحتوا تعریف کرد.
توضیحاتی در رابطه با این عبارت
معنای تحت اللفظی این عبارت "داستانی برای سرپا خوابیدن" است که کنایه از "داستان بیمحتوا" و یا "داستان بی سر و ته" است که حوصلهی مخاطب را سر میبرد و او را ناچار میکند که سرپا بخوابد.