[فعل]

vaincre

/vɛ̃kʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: vaincu] [حالت وصفی: vainquant] [فعل کمکی: avoir ]

1 غلبه کردن فائق آمدن

  • 1.Elle a vaincu sa timidité.
    1. او به خجالتی بودنش غلبه کرد.
  • 2.Ma femme m'a aidé à vaincre ma peur des chiens.
    2. همسرم به من کمک کرد که به ترسم از سگ‌ها غلبه کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان