Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . واریز کردن
2 . ریختن
3 . الصاق کردن (به)
4 . انتصاب کردن
5 . چپه شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
verser
/vɛʀse/
فعل گذرا
[گذشته کامل: versé]
[حالت وصفی: versant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
واریز کردن
مترادف و متضاد
payer
régler
verser de l'argent/200 euros...
پول/200 یورو... ریختن
1. Elle a versé 200 euros sur son compte.
1. او 200 یورو به حساب من واریز کردهاست.
2. Il n'a pas encore versé le montant du loyer.
2. او هنوز (مبلغ) کرایه را واریز نکردهاست.
3. J'ai versé de l'argent sur le compte bancaire de mon fils.
3. به حساب بانکی پسرم پول واریز کردهام.
2
ریختن
verser quelque chose
چیزی را ریختن
1. Elle a versé du lait dans le verre.
1. او شیر را در لیوان ریخت.
2. Il verse de l'eau sur les mains.
2. او روی دستانش آب میریزد.
3. J'ai versé le vin dans une carafe.
3. من شراب را در یک تنگ ریختم.
4. La cuisinière a versé de la farine dans un pot.
4. آشپز آرد را در ظرفی ریخت.
3
الصاق کردن (به)
چسباندن (به)
مترادف و متضاد
adjoindre
ajouter
verser quelque chose à quelque chose
چیزی را به چیزی الصاق کردن
1. Il a versé une pièce au dossier.
1. او مدرکی به پرونده الصاق کرد.
2. La femme a versé des photos à la carte postale.
2. زن چندین عکس به کارت پستال چسباند.
4
انتصاب کردن
گماشتن
مترادف و متضاد
muter
nommer
verser quelqu'un dans un poste
کسی را در مقامی انتصاب کردن
1. Il a demandé à être versé dans les services administratifs.
1. او درخواست کرد که در بخش اداری منتصب شود. [انتصاب گردد.]
2. Le patron l'a versé dans cette entreprise.
2. رئیس، او را در این شرکت انتصاب کرد.
5
چپه شدن
واژگون شدن
مترادف و متضاد
basculer
se renverser
verser sue quelque chose
روی/در چیزی چپه شدن
1. La voiture a versé sur la route du bois.
1. ماشین در مسیر جنگل چپه شد.
2. Le camion a versé sur la chaussée.
2. کامیون روی جاده چپه شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
versement initial
versement
verseau
verse
versatile
verser des larmes de crocodile
verset
verseur
versifier
version
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان