[فعل]

büyümek

/byjymˈɛc/
فعل گذرا

1 بزرگ شدن رشد کردن

  • 1.Kızın çok büyümüş, onu son gördüğümde daha yürüyemiyordu.
    1. دخترت خیلی بزرگ شده، آخرین باری که او را دیدم هنوز نمی‌توانست راه برود.
  • 2.Limonlar limon ağaçlarında ve portakallar portakal ağaçlarında büyürler.
    2. لیموها روی درخت لیمو و پرتقال‌ها روی درخت پرتقال رشد می‌کنند.

2 شدت پیدا کردن

  • 1.Fırtına iyice büyümüş.
    1. طوفان حسابی شدت پیدا کرده است.
  • 2.Kavga gittikçe büyüdü.
    2. دعوا رفته رفته بزرگ شد.

3 پهناور شدن

  • 1.Barbarosların ülkesi her gün daha da büyüyordu.
    1. کشور بارباروس‌ها هر روز پهناورتر می‌شد.
  • 2.İsrail‌ ülkesi her gün daha da büyüyor.
    2. کشور اسرائیل هر روز پهناورتر می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان