[فعل]

görülmek

/ɟœɾølmˈɛc/
فعل گذرا

1 دیده شدن

  • 1.Sokakta kimseyle görülmek istemiyorum.
    1. نمی‌خواهم در خیابان با کسی دیده شوم.
  • 2.Yıllarca görülmemiş bir dostu kucaklar gibi hemşiresini öptü.
    2. مثل کسی که سال‌ها دوست دیده نشده‌اش را می‌بیند پرستار را بغل کرد و بوسید.

2 انجام شدن

  • 1.İşimiz kolayca görüldü.
    1. کارمان به راحتی انجام شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان