[فعل]

kazmak

/kazmˈak/
فعل گذرا

1 کندن حفر کردن

  • 1.Bahçenin içine kuyu kazamazsın.
    1. نمی‌توانی داخل باغچه چاه حفر کنی.
  • 2.Kazma işleri ne zaman bitecek?
    2. عملیات کندن کی به پایان می‌رسد؟

2 حک کردن

  • 1.Adını kalbime kazdım.
    1. اسمت را در قلبم حک کردم.
  • 2.Söylediklerimi kafana kaz.
    2. حرف‌هایم را در کله‌ات حک کن.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان