[فعل]

yenmek

/jænmˈɛc/
فعل گذرا

1 شکست دادن مغلوب کردن، از پا درآوردن

مترادف و متضاد kazanmak üstün gelmek
  • 1.Düşmanlarımı yenmek zorundayım.
    1. باید دشمنانم را از پا دربیاورم.
  • 2.Tüm rakiplerimi yenmek istiyorum.
    2. می‌خواهم تمام رقیب‌هایم را شکست بدهم.

2 کنترل کردن نگه داشتن

مترادف و متضاد bastırmak
  • 1.Nefretimi yenmeye çalışıyorum.
    1. سعی می‌کنم نفرتم را کنترل کنم.
  • 2.Öfkemi yenmek için çok çabaladım.
    2. برای کنترل کردن عصبانیتم خیلی تلاش کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان