خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . روی برگرداندن
[فعل]
اِلْتَفَتَ
فعل ناگذر
1
روی برگرداندن
توجه کردن
1.فَلَمْ يَلْتَفِتُوا إِلَيْهِ حَتَّى أَسْرَعَ إِلَيْهِ أَحَدُ النَّاسِ وَ أَنْقَذَهُ.
پس به او توجه نکردند، تا اینکه یکی از مردم بهسوی او شتافت و او را نجات داد.
2.مَرَّتْ فَاطِمَةُ وَ لَمْ تَلْتَفِتْ إِلَيَّ.
فاطمه رفت و رویش را به سمت من برنگرداند.
3.يَلْتَفِتُ تَارَةً إِلَى الوَرَاءِ وَ يَتَكَلَّمُ مَعَ الَّذِي خَلْفَهُ وَ تَارَةً يَهْمِسُ إِلَى الَّذِي يَجْلِسُ جَنْبَهُ.
یکبار به عقب روی برمیگرداند و با کسی که پشت سرش بود، صحبت میکرد. و یکبار با کسی که کنارش مینشست، آهسته صحبت میکرد.
کلمات نزدیک
سبق
خجل
مجال
التفات
التزم
أنشأ
تارة
تبجيل
تعنت في السؤال
تنبه
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان