خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اثر انگشت
[اسم]
بَصْمَة
قابل شمارش
مونث
[جمع: بَصَمَات]
1
اثر انگشت
1.أَنَا رَأَيْتُ بَصْمَتَكَ فِي تِلْكَ الرِّسَالَة.
من اثر انگشتت را در آن نامه دیدم.
کلمات نزدیک
مشتبه فيه
دليل
قضية
مدعى عليه
هيئة المحلفين
فقرة
مال
عملة
ورقة نقدية
بطاقة الائتمان
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان