خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . یکبار
[اسم]
تَارَةً
قابل شمارش
مونث
[جمع: تَارَات]
1
یکبار
مترادف و متضاد
مَرَّة
1.يَعْمَلُ التَّلَامِيذُ تَارَةً وَ يَسْتَرِيحُون تَارَةً.
دانشآموزان یکبار کار میکنند و یکبار استراحت میکنند.
2.يَلْتَفِتُ تَارَةً إِلَى الوَرَاءِ وَ يَتَكَلَّمُ مَعَ الَّذِي خَلْفَهُ وَ تَارَةً يَهْمِسُ إِلَى الَّذِي يَجْلِسُ جَنْبَهُ.
یکبار به عقب روی برمیگرداند و با کسی که پشت سرش بود، صحبت میکرد. و یکبار با کسی که کنارش مینشست، آهسته صحبت میکرد.
کلمات نزدیک
أنشأ
التفت
سبق
خجل
مجال
تبجيل
تعنت في السؤال
تنبه
حصة
سلوك
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان