خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گونه
[اسم]
خَدّ
قابل شمارش
مذکر
[جمع: خُدُود]
1
گونه
روی
1.مَا هَذَا عَلَىَ خَدِّهَا؟
چه چیزی روی گونهاش است؟
2.نَظَرْتُ إِلَيْهَا فَاحْمَرَّ خَدُّهَا خَجَلاً.
نگاهش کردم و گونهاش از خجالت سرخ شد.
3.وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ.
متکبرانه روی از مردم برمگردان، و در زمین با ناز و غرور راه مرو، همانا خدا هیچ خودپسند فخرفروش را دوست ندارد.
کلمات نزدیک
حدقة
رمش
حاجب
جبين
لحية
ذقن
غمازة
تجعد
نمش
لسان
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان