خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چادر
[اسم]
خَيْمَة
قابل شمارش
مونث
[جمع: خِيَام]
1
چادر
1.أَتَذَكَّرُ خِيَامَ الحُجَّاجِ فِي مِنَى وَ عَرَفَاتٍ.
من خیمههای حجاج را در منا و عرفات به یاد میآورم.
2.إِنَّهُ لَيْسَ فِي خَيْمَتِنَا.
او در چادر ما نیست.
3.حَازِمٌ يَقْرَأُ كِتَاباً فِي الخَيْمَة.
حازم در چادر کتابی میخواند.
4.يَحْمِلُ النَّاسُ مَعَهُم إِلَى البَرِّ خِيَاماً وَ مَلابِسَ وَ كَثِيراً مِنَ الطَّعَام.
مردم با خود چادر، لباس و مقدار زیادی غذا به بیابان (خشکی) میبرند.
کلمات نزدیک
جواز السفر
فندق
متاع
ناتشوز
بطاطس ودجز
كيس النوم
حقيبة ظهر
مفتاح الغرفة
زائر
ردهة
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان