خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عذر
[اسم]
ذَرِيعَة
قابل شمارش
مونث
[جمع: ذَرَائِع]
1
عذر
بهانه
1.يُرِيدُ أَنْ يَتَّخِذَ مِنَ المَرَض ذَرِيعَة لِلْغِيَاب.
او میخواهد بیماری را بهانهای برای غیبتکردن قرار دهد.
کلمات نزدیک
ثقب
هزم
متفائل
تكاسل
تباعد
خطير
حكومة
رزق
حقق
جاهد
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان