1 . تباه شدن
[فعل]

ضَاعَ

فعل ناگذر

1 تباه شدن گم شدن

  • 1.اِرْحَمُوا عَزِيزاً ذَلَّ، وَ غَنِيّاً اِفْتَقَرَ، وَ عَالِماً ضَاعَ بَيْنَ جُهَّالٍ.
    به بزرگی که خوار شده، توانگری که تهی‌دست شده، دانشمندی که میان نادانان تباه شده، مهربانی کنید.
  • 2.فِيمَا كَانَتْ فَاطِمَة تَلْعَبُ، سَقَطَ خَاتَمُهَا وَ ضَاعَ.
    در حالی که فاطمه مشغول بازی بود، انگشتر او افتاد و گم شد.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان