خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نزدیک
2 . نزدیک
3 . خویشاوند
[صفت]
قَرِيب
قابل مقایسه
1
نزدیک
مترادف و متضاد
بَعِید
1.سَوفَ أُسَافِر فِي المُسْتَقْبَل القَرِيب.
در آینده نزدیک سفر خواهم کرد.
2.هُوَ یَعِیش فِي قَرْیَة قَرِیبَة.
او در یک روستای نزدیک زندگی میکند.
[قید]
قَرِيب
قابل مقایسه
2
نزدیک
مترادف و متضاد
بَعِید
قَرِيب مِنْ شَيْء
نزدیک به چیزی
1. أَيْنَ مَدِينَة بَدْرَة؟ قَرِيبَة مِن إِيلَام.
1. شهر بدره کجاست؟ نزدیک ایلام.
2. إِنَّ رَحْمَةَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ.
2. رحمت خدا به نيكوكاران نزديک است.
[اسم]
قَرِيب
قابل شمارش
مذکر
[جمع: أَقْرِبَاء]
3
خویشاوند
بستگان
1.هَلْ تُرِیدُ أَنْ تَرَی أَقْرِبَائِي؟
آیا میخواهید بستگان من را ببینید؟
2.هُوَ مِنْ أَقْرِبَائِي.
او از خویشاوندان من است.
کلمات نزدیک
هناك
هنا
أمام
خلف
تحت
بعيد
داخل
خارج
غرب
شرق
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان