خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کارمند
[اسم]
مُوَظَّف
قابل شمارش
مذکر
[جمع: مُوَظَّفُون]
1
کارمند
1.أَخِي مُوَظَّفٌ وَ يَعْمَلُ لِحُكُومَتِنَا.
برادرم کارمند است و برای دولت ما کار میکند.
2.عَلَى المُوَظِّفِ أَنْ يَتَّصِلَ بِشَرِكَتِنَا فِي السُّورِيَا.
کارمند باید با شرکت ما در سوریه تماس بگیرد.
کلمات نزدیک
بطاقة أعمال
قاعة الاجتماع
بضع الفرج
ولادة قيصرية
إجهاض
صاحب العمل
زميل
راتب
تأمين
قسم
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان