خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وصف کردن
2 . وصف
[فعل]
وَصَفَ
فعل گذرا
1
وصف کردن
توصیف کردن
1.هُوَ وَصَفَ جَمَالُ ذَلِكَ المَشْهَد بِشَكْلٍ مُمْتَاز.
او زیبایی آن صحنه را بسیار عالی توصیف کرد.
2.وَصَفْتُ كُلَّ المَشَاهِد الَّتي زُرْتُهَا.
تمام آن منظرههایی که دیده بودم را وصف کردم.
[اسم]
وَصْف
قابل شمارش
مذکر
[جمع: أَوصَاف]
1
وصف
توصیف
أَوصَاف جَمِيلَة لِلطَّبِيعَة
توصیفات زیبا از طبیعت
کلمات نزدیک
ناح
ممزوج
مليح
مرر
محمدة
اتقى
إثم
استهزأ
اغتاب
بعض ... بعض
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان