خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مزاحمت
2 . عصبانیت
[اسم]
der Ärger
/ˈɛʁɡɐ/
غیرقابل شمارش
مذکر
[ملکی: Ärgers]
1
مزاحمت
مشکل، دردسر
1.Ihr seid zu laut. Deshalb bekommt ihr jetzt Ärger.
1. شما خیلی سروصدا دارید. به همین خاطر دچار دردسر میشوید.
2.Tu bitte, was er will, und mach’ keinen Ärger!
2. لطفاً کاری که او میخواهد انجام بده و دردسر ایجاد نکن!
2
عصبانیت
1.Er hat seinen Ärger gezeigt.
1. او خشم خود را نشان داد.
2.Sie ist vor Ärger geplatzt.
2. او از شدت خشم ترکید.
تصاویر
کلمات نزدیک
ären
ära
äquator
ängstlichkeit
ängstlich
ärgerlich
ärgern
ärgernis
ärmel
ärmelkanal
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان