خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دورافتاده
[صفت]
abgelegen
/ˈapɡəˌleːɡn̩/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: abgeleg(e)ner]
[حالت عالی: abgelegensten]
1
دورافتاده
متروک
مترادف و متضاد
isoliert
menschenleer
1.Einige abgelegene Dörfer haben immer noch keinen Internetanschluss.
1. برخی روستاهای دورافتاده هنوز هیچ اتصال اینترنتی ندارند.
2.Es war ein Abenteuer, diesen abgelegenen Berg zu erkunden.
2. کشفکردن این کوه دورافتاده یک ماجراجویی بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
abgehetzt
abgehen
abgedroschen
abgebrüht
abgebrannt
abgemagert
abgeneigt
abgeordnete
abgeordneter
abgerissen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان