خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آب کردن
2 . آب شدن
[فعل]
auftauen
/ˈaʊ̯fˌtaʊ̯ən/
فعل گذرا
[گذشته: taute auf]
[گذشته: taute auf]
[گذشته کامل: aufgetaut]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
آب کردن
یخ چیزی را آب کردن
1.gefrorenes Fleisch auftauen
1. (یخ) گوشت منجمد را آب کردن
2.Gefrorenes Fleisch sollte man im Kühlschrank auftauen.
2. (یخ) گوشت منجمد بهتر است که در یخچال آب بشود.
2
آب شدن
یخ چیزی آب شدن
1.Das Eis taute langsam auf.
1. یخ بهآرامی آب شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
auftauchen
auftakt
aufsässigkeit
aufsässig
aufsuchen
aufteilen
auftrag
auftragen
auftraggeber
auftreten
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان