خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دستور دادن
[فعل]
befehlen
/bəˈfeːlən/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته: befahl]
[گذشته: befahl]
[گذشته کامل: befohlen]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
دستور دادن
امر کردن
1.Ich lasse mir von dir nichts befehlen.
1. من اجازه نمی دهم که تو به من دستور بدهی.
2.Sofort befahl der Feldherr.
2. بلافاصله فرمانده دستور داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
befehl
befassen
befangenheit
befangen
befallen
befehlshaber
befestigen
befestigung
befeuchten
befinden
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان