خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . محکم کردن
[فعل]
befestigen
/bəˈfɛstɪɡn̩/
فعل گذرا
[گذشته: befestigte]
[گذشته: befestigte]
[گذشته کامل: befestigt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
محکم کردن
وصل کردن
1.An dieser Wand lässt sich kein Regal befestigen.
1. به این دیوار نمیتوان قفسهای وصل کرد.
2.Ich befestige jetzt das Bild an der Wand.
2. من الان تابلو را به دیوار محکم میکنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
befehlshaber
befehlen
befehl
befassen
befangenheit
befestigung
befeuchten
befinden
befindlich
befindlichkeit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان