1 . دیدن کردن 2 . شرکت کردن
[فعل]

besuchen

/bəˈzuːxən/
فعل گذرا
[گذشته: besuchte] [گذشته: besuchte] [گذشته کامل: besucht] [فعل کمکی: haben ]

1 دیدن کردن ملاقات کردن

مترادف و متضاد aufsuchen besichtigen gehen zu
etwas (Akk.) besuchen
از چیزی دیدن کردن
  • 1. Ich will auch die anderen Länder besuchen.
    1. من می‌خواهم از کشورهای دیگر هم دیدن کنم.
  • 2. Wir müssen diese Stadt besuchen.
    2. ما باید از این شهر دیدن کنیم.
jemanden besuchen
به دیدن کسی رفتن
  • 1. Besuchen Sie uns doch mal.
    1. به دیدن ما بیایید.
  • 2. Darf ich dich besuchen?
    2. اجازه هست به دیدن تو بیایم؟
  • 3. Gestern haben wir unsere Verwandten besucht.
    3. دیروز به دیدن فامیل‌هایمان رفتیم.
  • 4. Ihr habt uns lange nicht besucht. Wann kommt ihr mal?
    4. شما خیلی وقت است به دیدن ما نیامده‌اید. کی دوباره می‌آیید؟

2 شرکت کردن حضور یافتن، رفتن

مترادف و متضاد mitmachen teilnehmen
etwas (Akk.) besuchen
در جایی شرکت کردن [حضور یافتن، رفتن]
  • 1. Ich besuche noch die Schule.
    1. من هنوز به مدرسه می‌روم.
  • 2. Ich habe einen Kurs besucht.
    2. من در یک دوره آموزشی شرکت کرده‌ام.
Kino/Theater/Lokal/Museum/... besuchen
سینما/تئاتر/رستوران/موزه/... رفتن
  • Sie sollten das Museum besuchen.
    شما باید به آن موزه بروید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان