خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نگاه کردن
[فعل]
blicken
/ˈblɪkən/
فعل ناگذر
[گذشته: blickte]
[گذشته: blickte]
[گذشته کامل: geblickt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
نگاه کردن
نظاره کردن
1.Er blickte aus dem Fenster, als ich ins Haus ging.
1. او از پنجره بیرون را نگاه می کرد، همانطور که من داخل خانه آمدم.
تصاویر
کلمات نزدیک
blick
blendend
blenden
blende
bleistift
blickkontakt
blind
blinde
blindekuh
blindenschrift
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان