خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وارد کردن
2 . معرفی کردن
3 . فرو کردن
[فعل]
einführen
/ˈʔaɪ̯nfyːʀən/
فعل گذرا
[گذشته: führte ein]
[گذشته: führte ein]
[گذشته کامل: eingeführt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
وارد کردن
1.Dürfen wir diese Ware ins Land einführen?
1. آیا ما اجازه داریم این محصول را در کشور وارد کنیم؟
2
معرفی کردن
ارائه کردن
1.Wir haben letztes Jahr ein neues System eingeführt.
1. ما سال قبل یک سیستم جدید را ارائه کردیم.
3
فرو کردن
وارد کردن، داخل کردن
مترادف و متضاد
hineinstecken
1.Die Ärzte führten einen Schlauch in den Magen des Patienten ein.
1. پزشکان یک لوله را داخل معده بیمار فرو کردند.
2.Er führte vorsichtig den Hausschlüssel ein.
2. او با احتیاط کلید خانه را داخل کرد [انداخت].
تصاویر
کلمات نزدیک
einfühlung
einfühlsam
einfühlen
einfügen
einförmig
einführung
eingabe
eingang
eingangs
eingangstür
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان