خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . موس
[اسم]
der Elch
/ɛlç/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Elche]
[ملکی: Elch(e)s]
1
موس
گوزن شمالی
1.Elch ist in diesen Tagen auch sehr glücklich.
1. گوزن شمالی هم در این روزها خیلی خوشحال است.
2.Jede Saison hat ihre Jagd, im Herbst Elch und Bär.
2. هر فصلی شکار خودش را دارد، در پاییز موس و خرس.
تصاویر
کلمات نزدیک
elastizität
elastisch
elan
ekzem
ekstase
elefant
elegant
eleganz
elektrifizieren
elektrifizierung
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان