خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پروانه
2 . اجازه
[اسم]
die Erlaubnis
/ɛɐ̯ˈlaʊ̯pnɪs/
قابل شمارش
مونث
[ملکی: Erlaubnis]
1
پروانه
مجوز
1.Haben Sie eine Erlaubnis dafür?
1. مجوزی برای این کار دارید؟
2.Sie hat keine Arbeitserlaubnis.
2. او پروانه کار ندارد.
2
اجازه
1.Dafür brauchen Sie die Erlaubnis des Chefs.
1. برای این (کار) شما به اجازه رئیس نیاز دارید.
2.Er erhielt die Erlaubnis, im Land zu bleiben.
2. او اجازه ماندن در کشور را دریافت کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
erlauben
erlassen
erlass
erlangen
erlahmen
erlaubt
erle
erleben
erlebnis
erlebnisreich
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان